-
پرونده تلخی به نام واپس ماندگی!
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1387 01:08
... این مدت هر بار که به دنبال بهانه ای برای نوشتن بودم چیزی که در خور نوشتن باشه پیدا نکردم! هر چند که این مدت جشن های گوناگونی داشتیم اما چون پیشین در اون مورد نوشته بودم دنبال سوژه جدیدی می گشتم. همیشه یادآور ماجراهای تلخ روا شده بر سرزمین ما فراوان بوده اما یکی از تلخ ترین و اثرگذارترین اونها مربوط به رخداد یک...
-
ما را چه فکر است؟!
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1387 21:33
... روزگاری نیازمند یک دست و کلام! برای ادامه دادن.. اینکه من هستم .. انسانم!.. گذشته گذشت! و نیاز ها همون قدر با زمان بزرگ شدند.. این قدر بزرگ شدند که حتا بودن رو هم زیر پرسش می برد!.. تلاش شروع شد! برای ثابت کردن درون.. تا کی؟ به چه اندازه!؟ یه چیزی کم هست.. هنوز هم یه چیزی شاید هم بیش از یک چیز کم هست!؟.. شاید که...
-
من کجا هستم؟
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 20:39
... نگاه اول: شب رو بد گذروندم! تا دم دمای صبح بیدار بودم (عادت همیشگی) بدون فکر کمی حرف زدم!.. اون لحظه آروم شدم.. صبح هم اومد.. و شاید بدون فکر هم پاسخ دریافت کردم!.. رفتم مغازه.. اول کمی درس خواندم.. نزدیک های ظهر جلوی چشمام پسری در حال التماس کردن به دختری بود.. شنیدم نه اینکه گوش کردم! .. " یه روز می فهمی که...
-
س.گ.ل.ل
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1387 01:41
... ساعت سه شب.. گیلاس هفت هم تموم شده بود.. کمی سردرد خوشی.. من رو زمینم یا زیر زمین یا رو هوا! کدوم ؟.. هوس یه چیز دارم که نمی دونم چی هست!.. به مغزم فشار می یارم.. نه اونم خیلی وقته از کار افتاده.. میز سنتور نزدیکه.. مضراب رو به دست می گیرم.. دینگ دینگ سل دو بم دو سل زیر .. نه نه سنتور هم منو ارضا نکرد.. صدای کلید...
-
هیچ چیز کم نیست!
یکشنبه 26 آبانماه سال 1387 00:13
... دیدنی ها کم نیست من وتو کم دیدیم خواندنی ها کم نیست من و تو کم خواندیم من و تو ساده ترین شعر سرودن را در معبر باد با دهانی بسته واماندیم من وتو کم بودیم من وتو در میدانها اینک اندازه ی ما می خوانیم ما به اندازه ی ما می بینیم ما به اندازه ی ما می چینیم ما به اندازه ی ما می گوییم ما به اندازه ی ما می روییم گفتنی ها...
-
سالروزت شادباد٬ کوروش بزرگ
سهشنبه 7 آبانماه سال 1387 01:21
-
دست شیطان
جمعه 26 مهرماه سال 1387 11:54
... خسته از با خویش جنگیدن !! خسته ی سقاخانه و خانقاه و سراب.. خسته ی کویر و تازیانه و تحمیل.. خسته خجلت از خود بردن هابیل.. دیری ست که دم بر نیاوردم اما اکنون.. هنگام ان است که از جگر فریادی بر آرام که سرانجام اینک شیطان که بر من دست میگشاید .. . . . (ا.بامداد ۱۳۴۸)
-
دردهای مشترک من.. تو و ما !!
جمعه 5 مهرماه سال 1387 13:44
... کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است.. دردهای مشترک ما !! ٬ و خیلی چیزهای دیگه که مجال گفتن شون نیست.. به راستی تا کی باید این کلاه به این گشادی رو روی سر خودمون ببنیم! هر جا دوست دارین این رو داد بزنین تا بهتون آب و نون و نفت خودتون بیاد سر سفره تون.. !! محال است محال است! بادا که از ماست بر ماست.. هر چه به سرمون...
-
نا امیدی..؟!
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 00:06
... من هم مثل همه خیال می کردم نا امیدی بیماری روح است! اما نه! بدن زجر می کشد. پوست تنم درد می کند، سینه ام، دست و پایم.. سرم خالی است و دلم به هم می خورد و از همه بدتر این طعمی است که در دهنم است! نه خون است ، نه مرگ است، نه تب ، اما همه این ها با هم.. کافی است که زبانم را تکان بدهم تا دنیا سیاه شود و از همه ی...
-
سه سال گذشت.. چه زود گذشت!!
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1387 01:00
... درست ۳ سال از نخستین روز نوشتنم در اینجا گذشت.. وقتی مرگ هم من رو نمی خواد.. وقتیکه مرگ هم به من پشت می کنه.. مرگی که نمی یاد و نمی خواد هم بیاد..!...
-
۱۹ سال گذشت.. . .
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1387 00:02
... دومین دهه از عمرم می گذرد٬ در اینکه بیهود گذشت که هیچ شکی نیست !! فکر می کنم هر روز باید اینجا را عوض بکنم، چون هر روز به باور تازه ای از خودم می رسم.. باید تکرار کنم که من آدم مهمی نیستم، شاید برای مهم بودن هنوز خیلی زود باشد.. کسی مرا به درستی نمی شناسد، چون خودم به سختی خودم را می شناسم !! این تصور غلط برایم...
-
آزادی ام کو؟
جمعه 28 تیرماه سال 1387 00:08
... من در چیزهای منفی خیلی پیشانی دارم! کشتی ندارم که غرق شود، خانه ندارم که از بی مواظبتی آتش بگیرد، آزادی ندارم که به خطر بیفتد صادق هدایت پ.ن: وقتی که به طور مستقیم با کسی در ارتباط نیستی! اون وقته که تازه متوجه میشی که چقدر تنهایی رو باید دوست داشته باشی!! تو همین وقتاست که باید از اون بالا به تمام قضایا نگاه کرد...
-
مرا فریاد کن !
جمعه 14 تیرماه سال 1387 00:27
... قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی من درد مشترکم! مرا فریاد کن.. . .!! ا.بامداد خردا د ۱ ۳۴۱ ۹ تیر٬ ۲۱مین سالمرگ بمباران شیمیایی اولین شهر غیر نظامی جهان سردشت ٬ رو به تمام بازماندگان این جنایت تسلیت میگم.
-
تلنگور !
جمعه 31 خردادماه سال 1387 01:54
... زندگی من به نظرم همان قدر غیر طبیعی٬ نا معلوم و باور کردنی می یاد که نقش روی قلمدانی که با آن مشغول نوشتن هستم - گویا یک نفر نقاش مجنون وسواسی روی جلد این قلمدان را کشیده - اغلب که با این نقش نگاه می کنم مثل اینست که به نظرم آشنا می آید. شاید برای همین نقش است.. شاید همین نقش مرا وادار به نوشتن می کند !!! ( بوف...
-
بن بست!
پنجشنبه 23 خردادماه سال 1387 00:32
... زندگی من به نظرم همان قدر غیر طبیعی٬ نا معلوم و باور کردنی می یاد که نقش روی قلمدانی که با آن مشغول نوشتن هستم - گویا یک نفر نقاش مجنون وسواسی روی جلد این قلمدان را کشیده - اغلب که با این نقش نگاه می کنم مثل اینست که به نظرم آشنا می آید. شاید برای همین نقش است.. شاید همین نقش مرا وادار به نوشتن می کند !!! ( بوف...
-
روزگار غریبی ست نازنین..
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 11:55
... دهانت را می بویند! مبادا که گفته باشی دوستت دارم !!.. دلت را می بویند! که شعله ای در آن نهان کرده باشی روزگار غریبی ست نازنین.. و عشق را در کناره تیرک راه بند تازیانه می زنند.. احمد شاملو پ.ن۱ : گاه و بی گاه سر زدن های نیمه وقت (!) به خاطرات ِ گذشته خیلی از نقاط کور مغر رو شفاف سازی می کنه! نقاطی که هر چه جلوتر...
-
نهایت تاریکی!
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1387 02:16
... من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم اگر به خانهء من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچهء خوشبخت بنگرم !! (ف.فرخزاد ٬ ۱۳۴۵) پ.ن: این روزها برای همهء ما٬ درد بی درمان زیاد شده! باید کوشید تا این دردها در سینه امان رخنه نکند.. . .
-
پایان راهم؟!
جمعه 23 فروردینماه سال 1387 00:42
... ترس ترسان در پی آن پاسخ مرموز؟! سر نهادم در رهی تاریک و پیچاپیچ سایه افکندی بر آن پایان و دانستم پای تا سر هیچ هستم٬ هسچ هستم٬ هیچ. (ف.فرخزاد ) پ.ن1: تو جشن نوروز هر کسی هدفی رو دنبال می کنه٬ مهم اون آرامش خاطری بود که به من داد تا با مسائل اطرافم بهتر کنار بیام!! پ.ن۲: سال نو آوری و شکوفایی ِ بدبختی های جدید برای...
-
اطاق خالی
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 18:49
... هیچ چیز به خالی اطاق چنگ نمی زد اطاق آبی خالی بود مثل روان ثانوییست می شد در آن به آرامش در تهی رسید.. !! (ا سهراب سپهری)
-
نوروز آمده٬ بهاران خواهند آمد٬ کام تلخ را شیرین کنیم! (09:18:19)
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 01:16
... بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر بار دگر، روزگار چون شکر آید. می خواهم بنویسم :یکی از بدترین سالهای زندگی مان را تجربه کردیم! مغزمان را هم تحریم کردند! آقایان سال ۸۶ را باید سال انسجام و وحدت عوام فریبی می نامیدند نه چیز دیگری.. کامتان را در این بهار و نوروزی که در پیش است تلخ نگه ندارید٬ تنها به بهار و بهارمان فکر...
-
عید آمده٬ بهاران خواهند آمد٬ کام تلخ را شیرین کنیم!
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1386 00:13
... بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر بار دگر، روزگار چون شکر آید. می خواهم بنویسم : یکی از بدترین سالهای زندگی مان را تجربه کردیم! مغزمان را هم تحریم کردند! آقایان سال ۸۶ را باید سال انسجام و وحدت عوام فریبی می نامیدند نه چیز دیگری.. کامتان را در این بهار و نوروزی که در پیش است تلخ نگه ندارید٬ تنها به بهار و بهارمان فکر...
-
جا مانده است...
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 01:32
... جا مانده است٬ چیزی جایی که هیچ گاه دیگر هیچ چیز! جایش را پر نخواهد کرد٬ نه موهای سیاه و ...نه دندانهای سفید (ا حسین پناهی) پ.ن1: به عرضتون برسونم طبق معمول! من مدتی اینجا تشریف ندارم! به هر حال جشن هست، از ۱۸ اسفند تا ۱۴ فروردین درگیر عروسی ها هستیم، و خونه نیستم. اما تمام سعی خودم رو می کنم که روز نوروز به روز...
-
۲۹ بهمن٬ سپندارمذگان (روز عشاق ایرانیان) شاد باد
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 00:46
... باورهای ایرانی، نسل بشر یا نخستین زن و مرد جهان، به نام «مشی و مشیانه» از ریشه دوگانه گیاهی به نام «مهرگیاه» در دل زمین بوجود آمده و آفریده شدهاند و در واقع زمین یا سپندارمذ، مادر نسل بشری دانسته میشده است در تصویر حکاکی شده بر سنگ های تخت جمشید٬ هیچ کسی عصبانی نیست٬ هیچ کس سوار بر اسب نیست٬هیچ کسی را در حال...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 بهمنماه سال 1386 19:44
... باورهای ایرانی، نسل بشر یا نخستین زن و مرد جهان، به نام «مشی و مشیانه» از ریشه دوگانه گیاهی به نام «مهرگیاه» در دل زمین بوجود آمده و آفریده شدهاند و در واقع زمین یا سپندارمذ، مادر نسل بشری دانسته میشده است کوروش کبیر٬ تو درگور نلرز که ما به جای تو خواهیم لرزید (استاد احمد شاملو) و اما سپندارمذگان فرا رسید !!...
-
مجازات !
جمعه 19 بهمنماه سال 1386 00:19
... اگر می توانستم مجازاتت کنم از تو می خواستم.. . . به اندازه ای که تو را دوست دارم .. . . مرا دوست داشته باشی !
-
دوست مال دوست !!
پنجشنبه 4 بهمنماه سال 1386 16:40
... دیشب دوباره، گویا خودم را خواب دیدم در آسمان پر می کشیدم و لا به لای ابرها پرواز می کردم بر شانه های خسته ام دستی کشیدم، انگار جای خالی چیزی... چیزی شبیه بال، احساس می کردم... خوشتر از این در جهان چه بود کار؟ دوست بر ِ دوست شد یار بر ِ یار... ( قیصر امین پور)
-
دوستت دارم!
پنجشنبه 22 آذرماه سال 1386 17:37
... هیچ گاه چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن! قلبت را خالی نگه دار اگر هم یه روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی... سعی کن که فقط یک نفر باشد به او بگو که... تو را بیش تر از خودم وکمتر از خدا دوست دارم... زیرا که به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز دارم...!!! (چارلی چاپلین)
-
حرف تازه...
یکشنبه 27 آبانماه سال 1386 18:23
-
در فراسوی دهلیز
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 17:21
... نه! هر گز شب را باور نکردم.. چرا که در فراسوی دهلیزش.. به امید دریچه ای.. دل بسته بودم!... (خرداد ۱۳۳۲ زنده یاد احمد شاملو)
-
با من باش برهنه!
جمعه 27 مهرماه سال 1386 13:22
... برهنه بگو برهنه به خاکم کنند سرا پا برهنه! بدان گونه که عشق را نماز می بریم... که بی شایبه حجابی با خاک... عاشقانه در آمیختن می خواهم پ.ن 1: دور بودن از آشیونه! تنها یه ارمغان به همراه داره، اونم اینه که تنها بیشتر قدر این آشیونه رو می فهمیم! قصه ی دیر اومدن و دیر نوشتن من تو این آشیونه هم شده همین و بس! که هر بار...