طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

هفتم آبان٬ سالروز کوروش بزرگ شادباد

 کوروش شهریار روشنی هاست
کوروش افتخار ایران و ایرانی هاست
کوروش از آن همه ایران است
هفتم ( 7 ) آبانماه سالروز کوروش بزرگ خجسته باد

 


 که امسال با دوستان به آرامگاه برویم گفتم اینجا یاد کوروش بزرگ رو گرامی بداریم.. خیلی از کوروش بزرگ گفته شده لزومی نداره من دوباره این پرونده زیبای آدمی رو باز کنم٬ این روزها که ایران در تب و تاب رسیدن به درخت سبز آزادی است همه باید یاد بگیریم و بدانیم چه بودیم و چه شدیم و چه بر سر ما‌ آمد٬ه هر چه بود گذشت.. و حال و الان مهم است و بس. امروز هم در تاریخ انگاشته می شود همان گونه که گذشته و گذشتگان هم انگاشته شدند، چه خوب و چه بد، پس یادمان نرود تنها خوبی است که می ماند و به نیکی از آن یاد می شود.  

در "ادامه جستار" متن "منشور حقوق بشر" کوروش بزرگ رو گذاشتم. 

به امید ایرانی آزاد برای هر ایرانی. سبز باشید. 


هرمز رسام ( 1826 – 1910 ) - کاشف استوانه کوروش بزرگ در بابل

منشور حقوق بشر کوروش بزرگ :

1. «کورش» (در بابلی: ‹کو- رَ – آش›)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ- ری› و «اَکَّـد» ‹اَ‌ک- کـَ- دی- ای›، …

2. ... همه جهان

(از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که می‌تواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو می‌شود).

3. ... مرد ناشایستی به فرمانروایی کشورش رسیده بود.

4. او آیین‌های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی بجای آن گذاشت.

5. معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها ساخت.

(«اِسَـگیـلَـه/ اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوک» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه ایرانی «اِزَگین» در «اَرَتَـه» دارد که در حماسه سومری «اِنمِـرکار و فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. آقای جهانشاه درخشانی در آریاییان، مردم کاشی و دیگر ایرانیان (تهران، 1382، ص 507)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» می‌داند. از سوی دیگر «کاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند بشمار می‌آوردند و «کاشّـو/ کاسّـو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه «کاس» برای رنگ آبی در گویش‌های محلی بکار می‌رود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «کـاس آقا» خطاب می‌کنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتَـه با نواحی باستانی حاشیه هلیل‌رود در جنوب جیرفت بنگرید به: مجیدزاده، یوسف، جیرفت کهن‌ترین تمدن شرق، تهران، 1382).

6. او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود ... هر روز کارهایی ناپسند می‌کرد، خشونت و بد‌کرداری.

7. او کارهای ... روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت می‌کرد. اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش «مَــردوک» ‹اَمَـر- اوتو› خدای بزرگ روی برگرداند.

(گمان می‌رود نام «مردوک» با واژه آریایی و اوستایی «اَمِـرِتات» به معنای «جاودانگی/ بی‌مرگی» در پیوند باشد. اما ویژگی‌های دیگر مردوک شباهت‌هایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در سیاره «مشتری» متجلی می‌شده است. همانگونه که مردوک را با نام «اَمَـر- اوتو‌» می‌شناخته‌اند؛ از او با نام آریایی و کاسی «شوگورو» نیز یاد می‌کرده‌اند که به معنای «بزرگترین سرور» بوده و با معنای اهورامزدا (سرور دانا/ سرور خردمند) در پیوند است).

8. او مردم را به سختی معاش دچار کرد. هر روز به شیوه‌ای ساکنان شهر را آزار می‌داد. او با کارهای خشنِ خود مردم را نابود می‌کرد ... همه مردم را.

9. از ناله و دادخواهی مردم، «اِنـلیل/ ایـلّیل» خدای بزرگ (= مردوک) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند. (منظور آبادانی و فراوانی و آرامش)

10. مردم از خدای بزرگ می‌خواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانه‌اشان رو به ویرانی می‌رفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به «بابِـل» بازگردند.

11. ساکنان سرزمین «سـومِـر» و «اَکَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوک بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.

12. مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام «کورش» پادشاه «اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد کرد.

13. او تمام سرزمین «گوتی» ‹کو- تی- ای› را به فرمانبرداری کورش در آورد. همچنین همه مردمان «ماد» ‹اوم- مـان‌مَـن- دَه› را. کـورش با هر « سیاه سر» (همه انـسان‌ها) دادگرانه رفتار کرد.

(در تداول، نامِ بابلی «اومان‌منده» را با «ماد» برابر می‌دانند. اما به نظر می‌آید که این نام بر همه یا یکی از اقوام آریایی که در هزاره دوم پیش از میلاد به میاندورود مهاجرت کرده‌ بوده‌اند؛ اطلاق می‌شده است).

14. کورش با راستی و عدالت کشور را اداره می‌کرد. مردوک، خدای بزرگ، با شادی از کردار نیک و اندیشه نیکِ این پشتیبان مردم خرسند بود.

15. او کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی‌داشت.

(ممکن است منظور دیده شدن سیاره مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره مشتری نماد آسمانی اهورامزدا/ مردوک بوده است. نک به: بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمه همایون صنعتی‌زاده، 1372. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان می‌داند).

16. لشکر پر شمار او که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ‌افزارها در کنار او ره می‌سپردند.

17. مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را به دست کورش سپرد.

18. مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکَّـد و همه فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره‌های درخشان او را بوسیدند.

19. مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.

20. منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَّـد، شاه چهار گوشه جهان.

(از اینجا روایت به صیغه اول شخص و از زبان کورش بازگو می‌شود. استرابو نقل می‌کند که «کورش» نامی است که او پس از پادشاهی و با الهام از رود «کُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این، نام او «اَگـرَداتوس Agradatus» (اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است. نک به: جغرافیای استرابو، ترجمه هـ. صنعتی‌زاده، 1382، ص. 319).

21. پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کـورش» (کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش‌پیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.

22. از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛

(«نَـبـو» ایزد نویسندگی و دبیـری بـوده، و نیایشگاه او به نـام «اِزیـدَه» خوانده می‌شده است. ورود کورش «بدون جنگ و پیکار» به بابل، نه تنها در گزارش او، بلکه در متون بابلی همچون «سالنامه نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت» (کتاب یکم) تأیید شده است. برای آگاهی از سالنامه نبونید نگاه کنید به: Hinnz, W., Darios und die Perser, I, 1976, p. 106.).

23. همه مـردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوک دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من‌کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

(پذیرش کورش توسط مردم، در «کورش‌نامه/ سیروپدی» (Curou Paideia) نوشته گزنفون نیز تأیید شده است. گزنفون اظهار می‌دارد که مردمان همه کشورها با رضایت خودشان پادشاهی و اقتدار کورش را پذیرفته بودند (سیروپدی، کتاب یکم)).

24. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.

25. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد ... من برای صلح کوشیدم. نَـبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.

26. من برده‌داری را برانداختم. به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.

27. او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،

28. برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته‌اند؛

29. و همه پادشاهان سرزمین‌های جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمین‌های دوردست، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای›، همه چادرنشینان،

30. مـرا خـراج گذاردند و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از ... تا «آشـــور» ‹اَش- شور› و «شوش» ‹شو- شَن›.

31. من شهرهای «آگادِه» ‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونا» ‹اِش- نو- نَک›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو» ‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آنسوی «دجله» ‹ای- دیک- لَت› که ویران شده بود را از نو ساختم.

32. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم. خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.

(با اینکه هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودنِ کورش بزرگ در دست نیست؛ اما او همچون زرتشت به این باور کهن ایرانی پایبند بوده است که هر کس در پرستش خدای خود و انتخاب دین خود آزاد است. افسوس که موبدان زرتشتی عصر ساسانی با سختگیری‌ و خشونت‌های بی‌شمار و اعمال سلیقه‌های شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایرانی آسیب زدند).

33. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَّـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی،

34. به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم، بشود که دل‌ها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم،

(گشایش و بازسازی نیایشگاه‌ها به فرمان کورش، دستکم در یک متن دیگر شناخته شده است. بر این لوح چهار سطری که از «اَرَخ» در میاندورود کشف شده، آمده است: “منم کورش، پسر کمبوجیه، شاه توانمند، آنکه «اِسَـگیلَـه» و «اِزیـدَه» را باز ساخت.” برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به صفحه 156 مقاله W. Eilers در کتاب‌شناسی).

35. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’

(در باورهای ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئُـچَـنْـگْـه» (اَنَـغران/ اَنارام) به معنای «روشنایی بی‌پایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین است).

36. بی‌گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم. (صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم). . . . .

37. … غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردک‌ها و کبوتران…

(از سطر 37 تا 45 بخش نویافته‌ای است که در مقاله «در باره منشور کورش» به آن اشاره شد. این نُه سطر دنباله بلافصل سطرهای پیشین نیست).

38. ... باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را استوار گردانیدم ...

39. ... دیوار آجری خندق شهر را،

40. ... که هیچیک از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛

41. ... به انجام رسانیدم.

42. دروازه‌هایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ ...

43. ...کتیبه‌ای از پـادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال» ‹آش- شور- با- نی- اَپ- لی›

44. ...

45. ... برای همیشه!

نظرات 10 + ارسال نظر
محسن جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:09 ب.ظ http://axamoon.blogsky.com

اصلن یه نگاهی به این چهر بکن. ببین آدمایی که یک کار خیلی بزرگی می کنن چفدر با کلاسن.

آره خیلی چهره با حالی داره.
خودم هم تازگی ها دیدمش.

فرح جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:09 ب.ظ

سلام
تبریک میگم و منتظر ایرانی اباد و ازاد
امیدوارم سر بلند و سهادتمند باشی
فعلا

به به
دردو خانم
خوبی فرح جان؟ گلی به چهره دوستان.. ندا چطوره ؟؟
من هم همین طور.. از این آرزو های خوشگل موشگل برای شما و خانواده داریم..
:)
با سپاس فراوان..

فروغ ف شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:18 ب.ظ http://www.naerika.blogfa.com

درود روزبه گرامی
سپاس گزارم .دلم هنگامی سوخت که امروز پدرم گفت :
چرا نگفتی تا به شیراز رویم!!!
ومن سوختم...

۸۶ بزرگداشتش را گرفتم
۸۷ پاسارگاد بودم
امسال درخانه !

درود.
جریان پارسال و اون سر و صدا ها رو که بدون شک می دونی..
پارسال اون طوری شد..
امسال خواستیم بی سر و صدا بریم ولی باز هم نشد.

سال دیگه..

تازه ما در ایران مون تا دلت بخواد از این جور جشن و شادی ها داریم.. بهانه زیاده..
:)

حسام یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:30 ق.ظ http://hessamm.blogsky.com

به امید ایرانی آباد، آزاد و سربلند. ایرانی برای تمام ایرانیان.

ما که امیدوارم بدجور..

تا ۱۳ نحس !!

سیما یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:54 ب.ظ http://stripped.blogsky.com

چه خوب که از کوروش نوشتی و تا حالا تصویر کاشف منشور کوروش را ندیده بودم ... واقعا ممنون.
به روزم و منتظر حضورت ...

خودم هم همین چند هفته پیش دیدم شون.
حتمن.

نیما دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ب.ظ http://pastou.blogfa.com/

برای تولد سحر عزیز خواهر پر کشیده مان بروز شدم..خوشحال می شم سر بزنی

:)
بدون شک.. . .

پروانه دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:42 ب.ظ http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

درود
منشور کورش نخستین منشور حقوق بشر ر همه می شناسیم و برای نشان دادن اهمیت آن باید بیش از این ها در باره ی کورش بخوانیم.
با تماشای این جستار شما در باره ی کورش من هم در تلاش افتادم که در باره ی کوروش یادداشتی در وبلاگ بنویسم.
باید کمی بخوانم .

با سپاس

درود.
من به تازگی یه فیلم کوتاه دیدم که یه انگلیسی در مورد کوروش بزرگ ساخته بود.
خیلی جالب بود و جالب تر این بود برام که خارجی ها بیشتر از ما تو اندیشه این چیزها هستند..
:)
شادزی

Tohi چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ق.ظ

اییشش
اینا ادمو از خواب میکشن بالا تا بیای اینجا
ایکبیری....
دین و ایمون ندارن
ادمو حرص میدن
انگشتام دیگه حس نداره چیزی بزنه..
خب بگذریم اصل حالت چطوره؟
ماهی میگذرونیم....اگه بزارن
اون شعره بود...اون دفه...حالا یادم اومد بزار بگم.......
غنچه با دل گرفته گفت
زندگی.لب ز خنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت:
زندگی شکفتن است
با زبان سیز راز گفتن است
.......ادامه دارد......
خب.دیگه کاری باری؟?
خدافظ شوما


بد نیستم.
زیاد خوب نیست این روزها.. . .

مریم چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:31 ب.ظ

سلام
خوبی؟
من خوبم!!!
همدانم!!!

درود.
خوبی؟
بد نیستم. میگذره..

-FotRoS- دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:34 ب.ظ

سلام بی سلام
از تو یکی دیگه انتظار نداشتم
ناسلامتی من 1سالو خورده ای میام این ورا.
چشمتو به جمال نورانی خودم روشن میکنم
بعدن جنابالی اینطوری جواب میدی....
بشکنه......که نمک نداره...
بعضیا اگه تمایلی ندارن روکو راست بگن...جلو ملتم بگن...هیچ باکی نیست
خلاصه که خیلی ازدستت ناراحتم.....
اینم شاید اخریش بود.....
غیرازاون که میخوام برم سفر.....
دیگه عمرن...اگه لبتابمم ببرما...عمرن...
حالا ببین.....کی بت گفتم
پشیمونم بشیوومعذرتم بخوایو.این حرفا نداریم
مارو باش......
شیطونه میگه....استغفرا...
خدافظ تایه چی نگفتم...
بای بای ما رفتیم

من یک هفته ای نبودم..
عمم تنهامون گذاشت.. مراسم بودم اینها..
شرمنده..
شرمنده دیگه.
حال و روز خوبی نبود و نیست الان..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد