طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

یک فیلم

.. 

نمی دونم چرا به یک باره یادداشتی که در ذهن خودم می پروروندم! رو به این یادداشت دگرگون کردم..
شاید هم از کارایی دیدن دوباره فیلمی به همین نام از محسن مخملباف گرامی! باشه؟ در نخست باید بگم که این یادداشت آغاز کننده جستاری است که سازه اندیشه و ذهن من هست و شاید بیش از اینها ادامه پیدا کنه! حال از شما خواهشمندم به گفته افلاطون ارج بگذارید و همان طور که او دستور داد بر سر در آکاداموس بنویسند: کسی که هندسه نمی داند وارد نشود. شما هم اندیشه های خودتون رو با شوند و آوند عقلی بیان کنید! تلاش کنید این بار آستانه بردباری خود را افزایش دهیم هر اندازه که من تند برخورد کنم! 

نمی دونم چرا این غریزه حیوانی-انسانی تا به امروز دست نخورده مونده! و چرا همیشه به دنبال شوندی برای انجام اون بودم نه تنها برای ارضا کردن این غریزه! شاید چند باری هم تا آستانه این غریزه حیوانی-انسانی هم پیش رفتم ولی نمی دانم چرا خوشحالم که تا به امروز دست نخورده ماند!؟ به راستی چرا ؟؟ این کشش درونی من برای کنجکاوی درک ناشناخته ها آیا به سرانجام می رسد؟ ولی شرم که هیچ وقت شهامت چنین کنکاشی رو نداشتم!ولی از سر چه کابوسی اینچنین انگ بی شهامتی را بر خود خریدم؟
ترس از خدا انگاریدن زن؟
ترس از خو گرفتن انگل وار در بطن یک وجود دوم؟  

از سوی دیگر اگر به این غریزه حیوانی-انسانی نگاه کنیم به سادیسم و مازوخیسم می رسیم! بدین چم که سادیسم (لذت بردن از آزار جنسی دیگران یا دیدن این آزار) و مازوخیسم (آزار جسنی خویش!) همان ریشه و بطن این غریزه حیوانی-انسانی است؟؟ 

اگر به دیدی مثبت نگاه کنیم واژه ای به نام "عشق" رو پیدا خواهیم کرد! که همیشه و بی گمان"شاید باید" پس از این گونه پیوندی پدیدار شود و یا اینکه پیش از این گونه پیوندی باید باشد تا نهایت لذت این رابطه رو بدست آورد! همان گونه که در ادبیات ما این واژه نا آشنا نیست! و به شکل های گوناگون (چه پیوندی با جنس مخالف و چه پیوندی با جنس موافق!) با اون سر و کار داریم!

به راستی تنها غریزه ای که تمام حواس پنج گانه انسان و بس فراتر از این حواس پنج گانه هنگام این پیوند برپا می شود٬ چه گونه است؟ 

و یا بازگویی که محسن مخملباف در این فیلم به ما نشان داد، درست است؟ اگر این فیلم رو ندیده اید شما به دیدن این فیلم فرا میخوانم. شاید بهتر بتونیم با هم کنار بیاییم؟!  

و یا باید از دید توده به این نیاز و غریزه حیوانی-انسانی بدین پیوند تن داد! و این نیاز رو خیلی ساده چم کنیم؟ و تمام پیشامد های پس از اون رو نادیده بگیریم؟! شاید اصلن پیشمادی پیش نیاید که من این گونه این پیوند رو سخت کردم!!؟؟ برای شما ساده است؟؟ یا باید یک سلسله پرسش ها بدون پاسخ موند؟! 

"در نیمه راه زندگی ِ ما، خویشتن را در جنگلی تاریک یافتم، زیرا راه را گم کرده بودم! (کمدی الاهی، دانته) 


نظرات 10 + ارسال نظر
پروانه سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:21 ب.ظ http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

درود برشما

درود بر شما.
ورودتون رو به اینجا گرامی می دارم.. :)
به امید روزهای بهتر..

فرزاد سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:32 ب.ظ http://petti.blogsky.com

چقدر این پستت به پست آخر من شبیه !!!

خودم همون بار اول که خوندم یادداشتت رو چنین برداشتی داشتم! ولی نزد خودم نگه ش داشتم!

یوسف چهارشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:53 ب.ظ

خیلی نوشته بودم..در مورد دید علمی و مذهبی راجع به س ک س!! بی خی!!
قسمت نبود گویا!! اما ظاهر قضیه مشخصه که چی می خواستم بگم!! هوم؟!!

آخی. من بمیرم جوزف جون.
خوب بمیری تو! تو که همیشه پشت لب تاپی! دوباره بنویس!
می دونم گفته هاتوو.. ولی دوست دارم بنویسی (نیشخند)
منتظرم.

فروغ پنج‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:54 ب.ظ

روزبه عزیز درود:
راستش حوصله یا نمانده برای فروغ ...یک هفته ایست مادرم بستریه و درست در همین یک هفته بلاست که از زیمن و آسمون داره رو سرم اوار میشه .دوست دارم نوشته هاتو از جون و دل بخونم .پس وقتی حوصله ام اومد سرجاش میام و دیدگاهمو میذارم واست .

خرد نگهدارت دوست خوبم
فروغ

درود بر تو فروغ گرامی.
تنها گفته من آرزو برای برگشتن همه کارها بر روی روال هستم.
تنها همین.. چون که همان طور که خودتم می دانی دعا کردن بلد نیستم! تنها برای خودت و مادرت آرزو خوب شدن و بودن می کنم.
منتظرتم..

مراقب باش!

هیلدا شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:26 ب.ظ

نتونستم کل مطالبو بخونم.... مطلب ناگوارتذین رخداد سالو اون عکس خیلی اذیتم کرد.. متاسفم... برای.. بی خیال..
برنده شدنتم مبارک باشه!

تو همیشه یه جای کار که خوب میشه پا پس میکشی!
این طوری هست ؟؟
///.....
برنده شدن ؟؟ هه هه هه! اون برنده شدن که ارزشی نداره مهم برنده شدن تو بازی بین خودت و خودت هست!
سپاس از تو.
موفق باشی.

هیچکس یکشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:16 ب.ظ

؟

To|-|I یکشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:22 ب.ظ

اون بالایه خودمم با اشتباه لفظی
خوب دیگه چه خبر؟
مارو نمیبینی خوشت هست
خوش میگذره
اوضا میزونه
کارا ردیفه
دافیاکه سربه سرت نمیزارن
خوبه پس
از اون عکسه بالا اوردم چیه اینا بابا
تو ایرانم مگه با این احمدی نزاد همچین آدمای پیدا میشن... چه خطرناک
خب کاری باری؟؟؟
یه سری به کلوپ ماهم بزن بد نمیگذره
www.cloop.ir.رحیم حضرت عشق
دلتBAK

خواهش. خودم گرفتم!
اگر هم ببینم گمان نکنم خوش بگذره (نیشخند)
از یه فرتور حالت به هم خورد ؟؟ جالبه!
این تارنمای که دادی رو اشتباه ندادی!؟

فروغ ف دوشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:29 ق.ظ http://www.naerika.blogfa.com

خب...!
درود .من اومدم .مادر دیروز اومد خونه .بهتره اما من اصلا!!!
دوستم ازم پرسید خوش می گذره ؟
گفتم :خوش نه .اما می گذره...!

خوبه جای امدیواری هست!
خوشحالم.
به ما هم گاهی زمانها این گونه میگذره!

.... یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:35 ب.ظ http://lindaset.blogfa.com

سلام خووب بووود

درود
خواهش!

سلی دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:24 ق.ظ http://www.jedinagir.blogsky.com

میخوام در موردش فکر کنم..

تو در مورد هر چی اندیشه کنی خراب میشه!
بدون اندیشه پاسخ بده! (نیشخند)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد