طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

حدیث سفر

بهترین راه ممکن در این روزهای خنک تابستان، یک سفر است. هیچ کس حتا خود حضرت هم این را انکار نمی کند. شاید وقت آن باشد که کمی به جلو فکر کنم، کمتر در فضای سیال بین عقل و احساس جدال کنم و مکافاتش را به جان بخرم. بیکاری بابام جان؟ خسته مون شد، قبلن گفتم جایی، الان هم میگم: در دکون زندگی رو باید بست، خسته مون کرد...

خوبیه سفر اینه که می دونی خبر خیلی خاصی اتفاق نمی افته و دست کم گوش ها و چشم ها در یک خواب کوتاه به سر می برند! به ویژه برای من که این روزها از فضای چنبره بر من زده ی دوگانگی، تردید، ریا، دروغ و غیره خسته شده ام! گلایه ای نیست، گلایه هایمان هم عادت نشده، تلاش می کنیم، لازم باشد به ماتحت هم فشار می آوریم!! تا از این فضای آلوده که گلوهایمان را به خس خس واداشته گذار کنیم...

بامداد در «برای خون و ماتیک» که بسیار دوستش دارم، شروع می کند:
این بازوان ِ اوست/با داغ بوسه های بسیارها گناه اش/وینک خلیج ِ ژرف ِ نگاه اش/کاندر کبود ِ مردمکِ بی حیای آن/فانوس صد تمنا _گنگ و نگفتنی_/با شعله ی لجاج و شکیبایی/می سوزد.
ما شک کردیم، به خود و زمانه ی خود، به خود و دنیای خود، ولی به تو شک نکردیم رفیق! آخ که چه سوز دارد امروز.. روزی که شکی که نباید به یقین حاصل شود و تمام رشته رشته حرف هایت را پودر می کند. در عجبیم رفیق و صدها حس های دیگر که "گفتنش زبانم را می سوزونه و پنهان کردنش مغز استخوانم!"


(عکس: تنگ گنجه یاسوج، هشتم اردی بهشت 1390)

نظرات 1 + ارسال نظر
محسن چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:16 ق.ظ

اول سومی رو بگم:
این فیس بوک رو یه جورایی دیگه دوست ندارم. نمیگذاره آدم بیاد توی وبلاگا. اینجاها انگار صمییمی تره. گیرم خیلیا دیگه دوستش نداشته باشند.
دومی:
این می سوزونه باید بشه می سوزاند. تمام لحن کتابیه به این که میرسی یهو حالت گرفته میشه. توی ذوق می زنه. حتمند اشتباه نوشتاریه.
اولی: در فیلم ارزشمند آقای هالو ساخته ی داریوش، در پایان سفری شاید بشود گفت تلخ، آقای هالو به بغل دستیش که اونم نمیفهمه این چی میگه، میگه:

سفر انسان را پخته می کند.

و اینو خیلی درست میگه.
شادزی

سومی:
نکته خوب، موافق. من که حال نمیکنم، هر چند از اینم دور شدم!

دوم: آره ولی من دوست داشتم عین جمله شاملو رو بنویسم!! خیلی زیاد، در مورد زبان هم بود مجبورم کرد. ولی این باعث شد من برم جمله رو دوباره بخونم.
اصلاح کردم: گفتنش زبونم رو می سوزونه و پنهان کردنش...

اولی: من مسافرت دیر به دیر میرم ولی چون آدم به کل ولگردی!! هستم سفرهام لذت بخش میشه! بارها شده تبدیل شدم به یک غده خوش خیم واسه میزبانم ولی به اندازه ش تنهایی از سفر لذت بردم !
این آقای هالو، ربطی هم به کاربرد کلمه "هالو" در زبان لری ما دارد؟
آدم خوبی بود؟ ما اینجا به "دایی" و گاهی هم به آدمی که کج فهمی داره "هالو" میگیم!! بستگی به لحن گفتاری داره دیگه..

شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد