طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

خاطره ای از یک کنکاش

گاهی اوقات فکر می کنم تنها چیزی که نسل انسان ها را به روی این سیاره زنده نگه داشته تضاد هاست.

جنبش درونی رودی پر خروش که حباب های حاصل از آب را به صورت کف های نامنظم در می آورد تا یکی یکی گرد هم آیند... در کنار آرامش بی نظیر آبی که تنها لذتش لیز خوردن است ما را به یاد نفس های یک موجود زنده برای « بودن » می اندازد...

و « آهنگی برای الی » ، همراه با صدای دیوانه وار آبی که از دل زمین می آید حاصل یک جهان بینی از زندگی است!




عکس: پارک ساحلی _ جمعه

نظرات 6 + ارسال نظر
محسن شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ق.ظ http://after23.blogsky.com

میدونی من آب رو که اینجوری می بینم چی می خوام. می خوام دراز بکشم روی این آب و مثل یک چوب کبریت هم قد خودم باهاش برم. چوب کبریت برای این که آسیب نبینم. نشکنم. دردم نیاد تا بتونم خیلی جلو برم. ولی حیف که همیشه حتا با فکر کردن بهش خفه میشم. چون من شنا بلد نیستم. حتا توی این آب خفه میشه.

چقدر جالب...
حس دیووانه واریه... چون منم شنا بلد نیستم زیاد و همیشه احساس غرق شدن با لذت بهم دست میده..
ناامید و یا ناراحتمم نمی کنه و تنها لذت داره برام...

این عکسی که گرفتم درست همون جایی هست که من نزدیک به ده دقیقه بهش خیره بودم و قسمت آروم و پرتلاطم رو دیدم. و حس لیز خوردن فراوونی به یاد خاطره داشتم.. و عکسش هم همین طور...

خیلی خوبه.

صدای تنهایی دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:14 ق.ظ

تولدِ ، تشریف بیارین

به سلامتی، موفق باشید. کو آدرس ویلاگ؟

محسن سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ب.ظ

وقتی کنار رودخونه ای میرسم، تمام مدتی که کنارشم سعی میکنم در ساحلش مسیر آب رو تغییر بدم. با چوب، با انگشتام یا سنگ. آی لذتبخشه. آی لذتبخشه. ولی اینجا انگار نمیشه. مگر جایی که از اونجا عسک رو انداختی. اگر نه اون طرف دیواره داره.

میگم کم کم دارم معتقد میشم به این سری طالع بینی ها اونم از نوع طالع ماه اش :دی
چرا هر دو مردادی هستیم و در این مورد ها خیلی شبیه!

از کودکی همیشه یاد دارم با سنگ مسیر آب ها رو تغییر می دادم. معمولن به خراب کاری می انجامید ولی خیلی دوست داشتم. آب گِلی میشد سنگا جابجا مامان سر و صدا برای کثیف شدن بچه ش ولی اون لذته چیز دیگه ای بود..

نه هیچ رقم این قسمت نمیشه! تو این قسمت از رودخونه شهر درست انگار عقده های تمام جهان جمع شده یکجا و این آب پرتابش می کنه بیرون..

عجیبه. خیلی..

با این حال که این منطقه شلوغ ترین نقطه شهره ولی به زور روزی یکی دو نفر لب آب هستند!

پ.ن: شاید مردم می ترسند!

الی یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ب.ظ http://www.angle-25.blogfa.com

سلام وبت خیلی واسم جالبه من اولین باره دارم واسه کسی نظر می ذام چون هر وبی رو نمی پسندم حتی وب خودم تبریک میگم
www.fewtime.com
یه چیزی شبیه فیس بوکه این سایت ولی فیلتر شکن نمی خواد
من اونجا عضوم مایل بودی بیا اگه اومدی بگو با چه اسمی هستی که اددت کنم
موفق باشی

درود. چیه اون جالبه؟ دقیقن؟
نه مایل نیستم. دست شما درد نکنه.
موفق

محسن یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ب.ظ

خب آره. آب گلی می شه ولی بعد از یکی دو دقیقه دوباره شفافه. ولی دیدی؟ بعد از شاید چند دقیقه دوباره قطع میشه. من خیلی طول کشید که فهمیدم خب اگه قطع نمی شد خود آب همین مسیرو انتخاب می کرد و نیازی به حضور من نبود.
در ضمن من فکر کنم خیلی از مردا این کارو میکنن.

تصویر فوق العاده ایه.
اوهمم.. موافقم برادر

فروغ ف شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:03 ب.ظ http://www.naerika.blogfa.com

درود روزبه عزیز:
مدت هاست نیامده ای من میایم!
من نیز چون تو و هر انسان دیگری دل به شر شر آب و این چنین جایی بسته ام
من نیز دوروز با روستاییانی زندگی کردم که تصور خیابان و ماشین برایشان دشوار بود
و از من پرسیدند نام ده شما چیست!
روزی می نویسمشان..

درود.
من به کل با بلاگفا مشکل دارم! نمی دونم چرا باهاش راه نمی یام. اصلن!
حتمن. فکر خیلی خوبیه. بنویس.
بی معرفتی ما رو هم بذار پایه گرفتاری های آدمی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد