طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

طرح یک کویر

طرح یک کویر بهانه ای است برای نوشتن و کمی فکر کردن به روزهایمان....

نخستین اجرای من

نزدیک به پنج ماه پیش بود، نخستین روزی که فراخوان "کارگاه آموزشی تیاتر" رو تو دانشگاه دیدم، کسی که می خواست آموزش بده رو می شناختم. تو جشنواره منطقه پنج کشور و جشنواره استانی تیاتر با هم آشنا شده بودیم. پسر خوش رویی بود. یکی از نخستین شوند هایی که من رو مجاب رفتن به کارگاه کرد این بود که تیاتر رو بهتر بشناسم تا بهتر از اون لذت ببرم.  

همیشه تصور ذهنی من از تیاتر نه برای بازیگری و کارگردانی بود تنها برای "شناختی بهتر و یا لذتی بیشتر از زندگی خودم" بود و هست! همیشه گمان می کردم که می تونم با تیاتر کمی بهتر این راه شناخت رو همواره تر کنم به گفته برشت: کسی بهتر می تونه تیاتر بازی کنه که خودش رو بیشتر شناخته باشه! آدمی نیستم که برای یک گفته یا چنین چیز مشابهی برم پی یک کار بزرگ! ولی خوب همه چیز دست به دست هم داد تا هنری که من همیشه اون رو دوست داشتم و از دیدنش لذت می بردم درگیرش بشم! اما این بار تو یه کارگاه آموزشی که همون هدف نخستش تحویل دادن یه سلسله بازیگر و طراح و ... برای جشنواره دانشجویی بود.  

به هر حال من چنین چیزی رو در سر نمی پروروندم! روزها و هفته های نخست اصلن فکر هم نمی کردم از این گروهی که گرد هم اومده بشه بازیگر ساخت! چند نفری حتا هنوز عشق شون "محمد رضا گلزار بود" !!! کم کم تاخیر این 12 نفر برای اومدن به کلاس ها کم و کمتر شد، همه به خوبی "مشق" هاشون رو انجام می دادن. منم که تا دو سه ماه نخست روند کلاس برای به گونه ای "عادی" پیش می رفت داشتم لذت می بردم! خیلی ها از بیرون کلاس، تو دانشگاه دوست داشتن بدونن این کارگاه چیه؟ کجاس؟ چه می کنن؟ اونم تو دانشکده فنی؟! 

همه چیز به خوبی داشت به پایان می رسید که همون آقا پسره ی خوش رو، تصمیم گرفت یک کار گروهی برای پایان کارگاه ببنده! همه ی کارها تند و طی زمانی کوتاهی انجام داده شد. و دو روز پیش، شنبه هشت خرداد 1389، یک نمایش نامه خوانی از نمایشنامه ایران، یک تک پرده از نمایشنامه "گوریل پشمالو" نوشته یوجین اونیل و نمایش کامل از نمایشنامه "آقا پسره خوش رو" به نام "من، دانشجو! زندگی؟" اجرا شد. اجرا برای دوستان خودمون بود و مهمان هایی که خودمون دعوت کرده بودیم. با توجه به استقبال دوستان فردا هم یک اجرای دیگه از این سه کار به روی صحنه میره. 

این چند خط چکیده ای از همه رخداد هایی که تو این چند ماه درون این کارگاه آموزشی رخ داد، بود. کارگاهی که کمی به من گوشزد کرد، آره من دوست دارم بازی کنم! اون لذتی که همیشه بیرون از صحنه تیاتر می بردم حالا می بینم که نه، میشه روی زمین اون صحنه هم لذت برد... چه ساده یه زندگی.

نظرات 7 + ارسال نظر
باقری دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:37 ب.ظ

آفتابگردان دنبال خورشید می گشت ، ناگهان ستاره ای چشمک زد..آفتابگردان سرش را پایین انداخت



آری...گلها هیچ وقت خیانت نمی کنند

سلام وعرض ادب واحترام

کار تو اینه که سنگ بیاندازی تو آب٬ دیگه دایره هاش به تو ربطی نداره!!
(فرانتس کافکا)

اوری دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:46 ب.ظ

جالب بود ... موفق باشی رفیق (لبخند)

:)
امروز اجرای دومه.
امتحان نفت هم دارم :((((((

حسام سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:02 ق.ظ

تبریک می گم. امیدوارم در کارهای بعدی هم موفق باشین.

راستی اگه می تونین حتما به یکی بسپارین از اجراتون با هندی کم فیلم بگیره برای یادگاری خودتون. اگه نگیرین بعدا پشیمون می شین. اما ما گفتن!

ممنون حسام جان.
کار اصلی که تیاتر دانشجویی کشور هست که باید تا آذر ماه کارها رو بفرستیم.
آره گرفته یه بنده خدایی ولی در حد گلابی !!!‌:دی
واااااای خیلی فیلمه بد در اومده !!
تا ابروهای ما رو هم ساپورت کرده زومش!!!


حالا امروز قراره خود عکاس مون فیلم بگیره !

حسام سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ق.ظ

کلا فیلمبرداری از تئاتر خیلی کار سختیه و تبحر می خواد. کار هر کسی نیست.

سال ۸۰ من مسئول مستندسازی و ضبط تمام تئاترهای بیستمین جشنواره تئاتر دانشجویی فجر بودم. ده روز مدام فقط تئاتر دانشجویی دیدیم از تمام ایران. اون سال داورهاش سهراب سلیمی بودن و مهتاب نصیرپور و سه نفر دیگه.

ایشالله کارتون پذیرفته می شه تهران می بینیمتون.

من یه شفاف سازی کنم! :دی
این کاری که امروز و روز شنبه بستیم نمیره واسه تیاتر دانشجویی.
چون اون ظرفیت ها رو هم نداره.

تنها با بچه های گروه و کارگاه گفتیم حالا که کارگاه به پایان رسیده و گروه بسته شده واسه این اتمام کار یه کار گروهی هم انجام بدیم.
که سرآمدش شد این سه کار.
بیشتر مانند یه تجربه بود.
ولی خوب خیلی خوب از آب در اومد. اصلن گمان نمی کردیم که سالن پر بشه ولی امروز با این حال که اصلن به کسی نگفتیم کل سالن پر شد و یکی از کارگردان های خوب استان هم (خانم زهرا نجف پور که پارسالم تو فجر کار داشت اومد)

آره. من خودم برام پرسشه که این فیلمبرداری تیاتر چطوریه.
چون اصلن ندیدم کاری رو. هر چی دیدم زنده بوده. و تنها تو این شبکه چهار یه چند تا کاری دیدم که اونم هیچ زمان کامل ندیدم!!

امروز که دوربین عمدتن رو پایه دوربین بود و تکون نمی خورد.

تا آذر ماه...
امیدوارم.
ممنون :)

محسن چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ق.ظ

چه کار خوبی کردی. اگر ازش فیلم نگرفتین چند تا عسک بزار اینجا. یه چیز دیگه این که من از این چهره ها ی تیاتری خیلی خوشم میاد. شاید از خود تیاتر بیشتر.
امیدوارم یه هنرپیشه تیاتر بشی.

فیلم گرفتیم. هم از اجرای شنبه هم از اجرای سه شنبه.
که فیلم ها در حد "بوندیس لیگا" ضعیفه !! :دی

ولی خوب عسکا باید خوب از آب در اومده باشه.. چون عکاس مون خوب عسک می گیره و کارش همینه. ولی شوربختانه الان دانشگاه نیمه تعطیله و اونم رفته دیارشون.
فعلن بی عسکیم :((((
حتمن اگه خوب بودن می ذارم. :)

ما اومدیم بیشتر تیاتر رو بفهمیم دیدیم نع خیر! دوست هم دارم "هنرپیشه" تیاتر شم !!

حسام چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:29 ق.ظ

درستش هم همینه. دوربین باید تا حد ممکن ثابت باشه. اگر بشه با دو یا سه دوربین گرفت بهتره. یک دوربین نمای باز کل صحنه رو می گیره. باقی دوبین ها مدیوم کاراکترها رو و اینها بعد توی تدوین به هم کات می خورن.

نمی تونین کارتون رو اجرای عمومی بذارین؟ یه سالنی چیزی بگیرین، بلیت بفروشین و... . مطمئن باشین سالن پر می شه. حالا اگه این کارها در حد اجرای عمومی نیست، یه نمایشنامۀ دیگه بردارین...

کلا منظورم اینه که ادامه بدین.

این اجرا رو که خیلی استقبال کردن ولی خوب خودمون دوست نداریم این نمایشنامه رو به اجرای عمومی بذاریم!
این یه جور نوستالوژِی یه جور پایان برای این کارگاه مون بود که تنها می خواستیم دور هم باشیم. دیگه این تمام شد!
فعلن خانم نجف پور داره روی نمایشنامه کار می کنه که اون گمونم تا پایان تابستون آماده اجرا باشه..

حتمن :)

+ میگم چه اندازه اهالی فیلم و سینما استقبال می کنن هااا

امین چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:42 ب.ظ

سلام ..

به به .. میبینم که پسرم به کارهای هنری روی آورده (-:
راستش رو بخوای ٬ من هم در دوران دانشجویی ٬ در این زمینه دستی از دور بر آتش داشتم !
وقتی یکی از دوستانم شروع کرد به نوشتن نمایشنامه و چند نفری رو دور خودش جمع کرد ٬‌ ما هم الکی الکی شدیم دست راستش و هم جای فیلمبردار نداشته اش رو پر کردم و هم سیاه لشگری که گاهی اوقات لازم میشد روی سن بره ! (تازه بجه ها بهم اسپانسر هم میگفتن .. یادش بخیر !)

ترم های آخر بود که دیگه کارمون گل کرد و زمان اجرا ٬ تو سالن همایش ها جای سوزن انداختن نبود .. البته ما صرفا جهت همون بحث لذت بردن از زندگی به موضوع نگاه میکردیم و قصد بازیگر شدن نداشتیم اما از نظر تجربه ٬‌ جدا بی نظیر بود .. امیدوارم که بتونی ادامه بدی و به زودی عکست رو روی یکی از همین مجلات زرد ببینم ((:

خوش باشی ..
یا حق

درود.
ممنون. من همیشه به تیاتر علاقه داشتم ولی خوب یا فرصتی نشد یا اینکه خودم تنبلی کردم و نشد..

ولی کار ما از همون روز نخست با برنامه آغاز شد. این جوری نشد که هیچ کسی جای خودش نباشه !! همه جای خودش هستند.

دوست ندارم این طوری که تو گفتی بشه.
من تیاتر رو واسه خودم و باور های خودم بازی می کنم و می بینم نه چیز دیگه ای.. (حالا شاید تو آینده یه "چیز" های دیگه هم بهش اضافه شد !!)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد